Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

امروز با تمام دنیا قهرم !
اما...
اگر تو صدایم کنی بر میگردم

با همان حماقت و سادگی ام میگویم:

جــــانــــم. . . .

ترسم که عشق اندر خم ما پرده در شود ...

بکارت را درست بخوان...!!
یک بار دیگر...!!
این گونه برایت تفسیر کرده اند...!!
یعنی...!!
صاحبش بکاره تو می آید...!!
چون هنوز این یکی را امتحان نکرده ای...!!
اما وقتی بکارت را از او گرفتی دیگر بکاره تو نمی آید...!!؟؟
چون دیگر امتحانش کرده ای...!!
میروی سراغ دیگری که بکاره تو بیاید...!!؟؟
اینها افتخار نیست...!!
اینها عقده های تو میباشد ...!!
راستی بدان یکی هست که بکارت رسیدگی کند...!

معنی چند واژه ...

چت

 




فردی که همیشه واکنش های مغزی اش همانند فردی است که اثر مواد مخدره و افیونی روی مغز او باشد.
چت مخ

 



فردی را گویند که با اینکه بارها در محاسبات خود درمورد مسائل مختلف اشتباه کرده، در برخورد مجدد با آن مسائل همان اشتباهات گذشته را تکرار می کند، چنان که گویی از مشکل معیوب بودن مغز رنج می برد. این فرد در بیشتر مواقع به توصیه های دیگران نیز توجهی نمی کند و به اصطلاح ساز خودش را می زند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ب ن : من چتم،تو چته؟

تقدیم به قبله ی خودم

عشق مثل نماز خوندن میمونه

بعد از این که نیت کردی ، دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی ...

میخوام بگیرم دستت،با این دو دست....

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!
خوش ترین مایه ی دلبستگی من با اوست

دست، گنجینه ی مهر و هنر است:
خواه بر پرده ی ساز
خواه در گردن دوست
خواه بر چهره ی نقش
خواه بر دنده ی چرخ
خواه بر دسته ی داس
خواه در یاری نابینایی
خواه در ساختن فردایی

یه خورده تامل ...

یادمان باشد همیشه:
ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا... "
مقداری خرد پشت "چه میدونم"
واندکی درد پشت "اشکال نداره" وجود دارد.


همه چیز از دیوار بالا می رود. به پ پا

شیخ را دختر همسایه تهمت نزدیکی زد. شیخ قسم خورد قبول نیفتاد. شکایت به داروغه بردند گفت: شاهدان را بیاورید. سیصد شاهد آوردند که پیرزنی فرتوت نیز بین آنان بود. شیخ گفت: نخست،بالفرض که من با این کریه المنظر همخواب گشته باشم، مگر در ورزشگاه آزادی نزدیکی کرده ام که اینهمه شاهد آورده اید؟ دوم آنکه این پیرزن اگر بین آلتین ما بود نمی فهمید چه چیزی به کجا می رود چه ماند که بر سکو نشسته باشد. داروغه گفت: زبانت را گاز بگیر شیخ او دکتر است. شیخ کراهت منظر را دلالت کرد و گفت: من اگر صد سال به بی گُشنیگری به دیوار میخکوب می گشتم هرگز با این دختر به یک لحاف نمی خسبیدم یا داروغه. شیخ را به شدت در حبس انداختند. روزها چوب در ماتحتش می کردند و شبها دست و پا بسته فیلم لو رفته ی پاریس هیلتون نمایشش می دادند ولی شیخ لب به بیان نزدیکی با کراهت المنظر نمی گشود. حکیمی به نسبت عادل گفت: داروغه جان! این شیخ به هر گشنی و نزدیکی افتخار می کند و آن را رسالت خود می داند. حال که این کتمان می کند دلیل است و مدلل که چنین عمل از او سر نزده باشد. داروغه دستور داد شیخ را رها کنند و آلت او را شکنجه دهند. هفته ای بیش نگذشته بود که شیخ را به ملا عام آوردند در حالیکه کتیبه ای در چند صحیفه از بیانات آلتش در باب گشنی با دختر همسایه در آن به دیوار شهر آویزان بود: آن شب شیخ خواب بود. من از او جدا شدم. به زحمت از دیوار خانه بالا رفتم. دختر همسایه در حیاط آبتنی می کرد ........


شیخ دهان گشاده و انگشت به دندان و لب به فنجان و سبیل گزان این بیانات را می خواند.

پروانگی

ترسم که عشق

 در خَم ِ ما 

 پرده در شود.


را مفعولی یا را اضافه

یا جان مرا بستان، یا جان مرا پستان.

خلاقییت ؟!؟!

خلاقیت، "هنر پنهان کردن منابعه". بعید میدونم کسی که این جمله رو گفته انتظار داشته باشه اسمشُ تو این نوشته بیارم...