چت
|
|||||
فردی که همیشه واکنش های مغزی اش همانند فردی است که اثر مواد مخدره و افیونی روی مغز او باشد.
|
عشق مثل نماز خوندن میمونه
بعد از این که نیت کردی ، دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی ...
ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا... "
مقداری خرد پشت "چه میدونم"
واندکی درد پشت "اشکال نداره" وجود دارد.
شیخ را دختر همسایه تهمت نزدیکی زد. شیخ قسم خورد قبول نیفتاد. شکایت به داروغه بردند گفت: شاهدان را بیاورید. سیصد شاهد آوردند که پیرزنی فرتوت نیز بین آنان بود. شیخ گفت: نخست،بالفرض که من با این کریه المنظر همخواب گشته باشم، مگر در ورزشگاه آزادی نزدیکی کرده ام که اینهمه شاهد آورده اید؟ دوم آنکه این پیرزن اگر بین آلتین ما بود نمی فهمید چه چیزی به کجا می رود چه ماند که بر سکو نشسته باشد. داروغه گفت: زبانت را گاز بگیر شیخ او دکتر است. شیخ کراهت منظر را دلالت کرد و گفت: من اگر صد سال به بی گُشنیگری به دیوار میخکوب می گشتم هرگز با این دختر به یک لحاف نمی خسبیدم یا داروغه. شیخ را به شدت در حبس انداختند. روزها چوب در ماتحتش می کردند و شبها دست و پا بسته فیلم لو رفته ی پاریس هیلتون نمایشش می دادند ولی شیخ لب به بیان نزدیکی با کراهت المنظر نمی گشود. حکیمی به نسبت عادل گفت: داروغه جان! این شیخ به هر گشنی و نزدیکی افتخار می کند و آن را رسالت خود می داند. حال که این کتمان می کند دلیل است و مدلل که چنین عمل از او سر نزده باشد. داروغه دستور داد شیخ را رها کنند و آلت او را شکنجه دهند. هفته ای بیش نگذشته بود که شیخ را به ملا عام آوردند در حالیکه کتیبه ای در چند صحیفه از بیانات آلتش در باب گشنی با دختر همسایه در آن به دیوار شهر آویزان بود: آن شب شیخ خواب بود. من از او جدا شدم. به زحمت از دیوار خانه بالا رفتم. دختر همسایه در حیاط آبتنی می کرد ........
شیخ دهان گشاده و انگشت به دندان و لب به فنجان و سبیل گزان این بیانات را می خواند.