سلام
دیروز سری به آرایشگاه زدیم و موهایمان را کوتا نمودیم
اما نمیدانیم چرا خوشگل نشدیم ، (درسته،این کارا فایده نداره و به قل معروف خانه از پایه ویران است!!!)
در مورد عید باید بگم 5 روز دیگه بیشتر نمونده و خونه ما
بعد از مدت ها تمیز شد . دوست جوون اینا هم انگار خونه تکونی داشتن چون توی عکسایی که دیشب بهم داد ، روی مبلاشون نایلون کشیده بودند که البته در این مورد من یه فکر بامزه هم کردم که دوست جوون کلی به حرفم خندید
.
بعدازظهر هم که 3 تا عکس واسش mms کردم که بابتشون کلی ازم تشکر کرد گفت ببینمت گاز گازت میکنم !! (بچم تشکر یاد نداره تشکرش همینجوریه ) .
سلام من یه مدت اینترنتم قطع بود یعنی اینترنت داشتم اما مودمم ترکیده بود !!
یه مطلب !
یه کتاب به دستم رسید که الان در حال خوندنش هستم و هنوز تمومش نکردم
اینجا لینک دانلودش رو میزارم
تکان دهنده ترین کتابیه که خوندم/دیدم/شنیدم!!!
واقعـــــــــــاً حرف نداره . آقا اصلا انقدر تکون دهنده است که میری رو ویبره !!!
انقدر این کتاب خواستی و زیباست که حیفم اومد به اشتراک نگذارمش .
درباره موضوع کتاب چیزی نمی گم فقط همین :
امام صادق (ع) فرمود :
هر کـدام از شیـعیان و محبـین ما که کتاب سلیم ابن قـیس هلالی را نداشته باشد ،چیزی از امر ولایت ما در نزد او نیست و اطلاعی از اسباب و علوم ما اهلبیت ندارد زیرا این کتاب الفبای شیعه و سری از اسرار آل محمد(ص) است .
برگرفته از متن کتاب
ســـــــــــــلام !!!! باز ما با این دوست جونمان بحثمان شد !
به خدا ما نمیخواهیم اینطور شود ، خودش می شود !!! البته باز خودم منتشو کشیدم یخورده دلخوره هنوز (معذرت میخوام !!!!)
راستی ترقه های ایشون را هم برایشان با کمال احترام فرستادیم . تا دوست جونمان حال کند به این صــــــــورت :
(یه خبر بد که جرأت نکردم به دوست جوون بگم / اینکه جعبه ی شکلات برای جعبه ی پستی بسیار بزرگ بود و بسیار سر و صدا می کرد یعنی لق لق میکرد شکلاتهای درونش / بعد ما فکر کردیم فرستادن شکلات برای دوست شکلاتیمان همانا زیره به کرمان فرستادن می باشد / این شد که با کمال خجالت از فرستادن بسته ی شکلات تق تقو !!! امتنا کردیم ، که به جون خودم تعمدی نبود . )
خدا کنه دوست جـــون ناراحت نشه ازم ، حتما باز میگه باز تو قول دادی و عمل نکردی
خیلی وقت بود چیزی واسه دانلود نگذاشته بودم
این سه تا فایل pdf رو گذاشتم تا هر کی از دلتنگی مثل خودم داره میترکه دانلود کنه
ناقابله - قبلنا واسه کسی که دوسش داشتم نوشتم
امروز دلم دوباره شکســــت !
از همان جای قبلی ؛
اینجا به انسانها نمی توان نزدیک شد ، آدمها از دور دوست داشتی تر اند .
شال و کلاه کن آسمون خیسه
چترتو وا کن گریه بارونه
حال و هوای برگ ریزون چشمات و پاییزم نمیدونه . . .
پروانه ها وقتی که می سوختند ، تقدیرتو دوختند به تقدیرم
هروقت دلت میگیره می سوزم ؛ هر دلت می سوزه می میرم ...
خیــــــــــــــلی دلم گیره ! ، خیلی گرفتارم ، دوس داشتنت خوبه ، خیلی دوسش دارم ...
........................
پ ن 1 : آهنگ پروانه ها-آلبوم حریص-محسن چاوشی
پ ن 2 : بخش نظر دهی رو هم فعال کردم .
از بچگی این رمز من و داداشم بود که اینطوری در بزنیم .... تق تتتق تق تق..... نیمه شب بود که با کلهم اجمعین نوامیسون یعنی حاج خانوم (مادرم ) و خواهرم و زن داداش داشتیم از عروسی بر می گشتیم . داداش اونشب به علت اینکه پزشک کشیک بود گفته بود که نمیاد ... وسط راه بودیم که یهو حاج خانوم که خیلی دوست داشت پسرش رو در لباس سفید پزشکی در حالی که بیماران را ویزیت کرده و گوشی را بر روی گردن انداخته و بر بالای بالین یک بیمار ایستاده و به مداوای او مشغول است ببیند و پیشنهاد داد که "حالا که تا اینجا اومدیم بریم داداشت رو ببینیم دیگه" ،این پیشنهاد مورد موافقت جمع قرار گرفت و سر ماشین رو کج کردم ... به محض اینکه این ضربه ها را بر طبق عادت بر در نواختم کلید در قفل چند بار چرخید و در باز شد در حالی که کسی معلوم نبود ... اول حاج خانوم و بقیه رفتند تو ... من دیدم که هر کدام پس از وارد شدن به پشت در نگاه کرده و لبخند بر لبشان خشک میشد ، وارد شدم و دیدم که داداش در حالی که به جای لباس سفید پزشکی فقط یک عدد شورت سفید بر پا دارد مات و مبهوت در حالی که آب دهان خود را قورت میداد و سعی میکرد که سیستم را مخفی کند پرسید اینجا چیکار میکنین ؟!!!! در حالی که دیگران در حال توضیح بودند و ایشان در حال پوشیدن لباس در را بستم و نزد بقیه که در قسمت پشت در بودند نشستم ... به دقیقه نرسید که ناگهان صدای در بلند شد : تق تتتق تق تق... رنگ از رخ داداش پرید ولی قبل از اینکه فرصت عکس العملی پیدا کند در به سرعت باز شد و یک فرشته سفید پوش از در درآمد و چون ما پشت سرش بودیم و ما را نمی دید در را بست و گفت : "اومدم جوجو ....!!!" .............
باقی بقای وجود هر چی فرشته سفید پوشه
پ ن ۱ : راست میگن که هرزگاهی پسورد یا رمز ورود تون رو عوض کنین
پ ن ۲ : انقدر این آمپول بازی و دکتر بازی شیرینه که بعضیا به عشق اون فقط میرن پزشکی میخونن
پ ن ۳ : از نازنین نگاران عزیز خواهش میشود که حتی المقدور در جاهای عمومی از کلماتی نظیر جوجو ، جیگر ، توله سگ ...استفاده ننمایند
پ ن ۴ : از اون تاریخ حاج خانوم همیشه با دیدن روپوش سفید پزشکی زیر لب نفرین میگه و آق والدین میکنه
پ ن ۵ : به خودم قول دادم که دیگه هیچ وقت زن دوم داداشم رو به محل کارش نبرم .
دیشب با دوست جونیـ یمان یه دعوای حساب کردیم !!!
و ایشون فرمودند ما خیــــــــلی . . . خلاصه میخواستند که سر به تنمان نباشد
امروز با منت کشی اینجانب و کوتاه آمدن دوست جووووووووون ، صبح آشتی کردیم یه عالمه هم قربونه هم شدیم
پ ن : خدا آخر و عاقبت این دو تا دیوونــه رو بخیر کنه ! آمیـــــن .
پ ن 2 : از وقتی گوشی خریده عوض شده (البته اگه اینو جلوش بگم پـــخ پـــخ !
شنبه صبح زود از خواب بیدار شدم، آروم لباس پوشیدم و طوری که زنم از خواب بیدار نشه جعبه ناهارم رو برداشتم،
سگم رو صدا کردم و آروم رفتم توی گاراژ خونه، قایقام رو بستم به پشت ماشینم و از خونه به قصد ماهیگیری رفتم بیرون
در همین حین متوجه شدم که بیرون باد شدیدی میاد، رادیو رو هم که روشن کردم متوجه شدم تمام روز وضعیت هوا به همون بدی باقی خواهد موند
تصمیمم عوض شد. دوباره آروم برگشتم خونه، ماشین رو تو گاراژ پارک کردم،
لباسم رو درآوردم و یواش رفتم تو رختخواب کنار زنم که هنوز خواب بود
اون رو از پشت بغل کردم و آهسته تو گوشش گفتم: “هوا بیرون خیلی بده …..”
که همسر عزیزم جواب داد:
آره، ولی باورت میشه که این شوهر احمق من تو همچین هوائی رفته ماهیگیری؟
من هنوز که هنوزه نمیدونم همسرم اون روز شوخی میکرد یا نه، ولی من دیگه هیچوقت نرفتم ماهیگیری
امروز بعد از مدت ها میخوام برم باشگاه
دیگه وقفه نمیندازم بینش چون برج ۲ مسابقات دانشجوی یه که من قول مقام اولش رو که فکر میکنم غیر از جایزه مدال هم داشته باشه به دوست جوووونم دادم !
ساک لباسام خراب شده الان میرم یه ساک خوشگل پیدا کنم بخرم تا چند ساعت دیگه آماده شم برم باشگاه .
توی دانشگاه خودمون که 2 تا هم وزن بیشتر ندارم که باهاش یه خورده حساب هم دارم خیلی پرروه ایشاالله مسابقه
به خودم قول دادم فضولی هایی که باعث هدر رفتن انرژی میشه رو بزارم کنار و فقط و فقط به باشگاه و مسابقه فکر کنم
مرد ِ و قولش دیگه !!! یه دوس جون که بیشتر نداریــــم !
الانم که دارم اینو می نویسم دوس جون زنگ زده بود کلی حرفیدیم منم خبر ترقه خریدن داداشم و اینکه برای ایشون چند عدد ناقابل کنار گذاشتم رو گفتم ؛
دوس جون محترم (ــه) هم که طبق معمول ذوقی نکرده و طرقه های مذکور را طلب کردند!!
منم گفتم برات پست میکنم ، ایشون هم رفتن بدنبال یک آدرس که بنده ی حقیر ترقه های ناقابل را برای عالیجناب پست کنم .
پ ن : دوست جون در حال دیدن و احیاناً ترکوندن ترقه : اول دیدن :
این هم لذت بعد از ترکون :
پ ن 2 : امیدوارم دوس جانمان بعد از دیدن این مطلب و تصاویر ،به پوست سرمان رحم کند !! آمـــین !