Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

big secret

 = میدونم شعور دونستنشو نداری ولی بهت میگم 

- بگو ببینم چته ؟ 

= راستش من پارسال .... 

- خب ! چرا زودتر بهم نگفتی !

 

وقتی غصه هاتو فقط واسه خودت نگه میداری و به هیچکی نمیگی / وقتی فکر میکنی که دیگه مرد شدی و خیلی ادعات میشه / وقتی میخوای تنهایی از پس این همه مشکل گنده و جورواجور بر بیای  ... 

 

یه نفر پیدا میشه که وقتی بهش میگی و باهاش درمیون میزاری سبک میشی و شونه هات راحت میشن از این همه سنگینی ... 

 

به آبجیم گفتم .

دروغ گو

می گوید: "خوشگل شده ام؟" 

به کندی نگاهم را از صفحه ی تلویزیون جدا می کنم: "خیلی زیاد، عروسک" 

به این فکر می کنم که هیچ احمقی عروسکی با پستان های به این گنده گی نمی سازد. :)

دیگر ملالی نیست جز... دوری

از مشهد اومدم .  

دوستم آقا مهدی وقتی مشهد بودم بهم زنگ زد بعد از احوال پرسی وقتی فهمید مشهدم گفت  

 

چرا منو خبر نکردی و ... خلاصه امروز که برگشتم ظهر رفتم پیشش بهش گفتم البته من ۲ تا  

 

زیارت رفتمآ !   

گفت اون یکی زیارتت در حد مکه بود یا نه ؟   گفتم خوب فهمیدی

کلی خندیدیم ...   

 

 

پ ن : خیال کردم برم مشهد ، وقتی بیام با حواس جمع و جور میشینم پای درس و مشقم اما 

 

 امروز یه صبح تا ظهر کلاسمو فقط تو افکار خودم بودم   

 

پ ن 2 : کاش میشد یکی از اون عکسایی که گرفتم و بزارم تا دلیل حواسپرتیم و بفهمین ! 

 

پ ن 3 : یه کادوی خیـــــــــــــــــلی خیـــــــــــــــــــلی ناز ام گرفتم که خیلی دوسش دارم

ساخت گالری تصویر

این یک پست آزمایشی /خصوصیه .   

عکسای خودم برای خودم !  

بعدش میخوام استراحت کنم  که برای سفر امشب خوابالو نباشم  

  

لینک آلبوم : (به علت بی جنبه بازی برخی از دوستان لینک عکس رو برداشتم) 

 

نو نوشت : مردم چقدر بیکارن آ !!!

ممباب مستی و لحظه ی دیدار

 

 

 امروز اگه اشتباه نکنم سومین روز این گاه نوشته ، امشب راهی مشهدم  

 

فک کنم خیلی خوش بگذره  

 

 

پ ن : لحظه ی دیدار نزدیک است                      

                        باز من دیووانه ام مستم   

         باز می لرزد دلم ، دستم                      

                                                       باز گویی در جهان دیگری هستم  

        های! نخراشی گونه ام را تیغ !            

        آی! نپریشی صفای زلفکم را دست ! 

                                                                      آبرویم را نریزی دل !     

            ای نخورده مست !   لحظه ی دیدار نزدیک است ...   

 

علت آرامش در نماز کشف شد

در تحقیقی که در مورد وضعیت بدن انسان هنگام نمازخواندن، با مجموعه‏ای از پژوهشگران آمریکایی انجام داد، به فعالیت بیشتر مغز انسان و آرامش روحی هنگام نماز آگاه شد… در این تحقیق علمی، مشخص شدن این وضعیت پس از ۵۰ ثانیه از آغاز نماز آشکار می‏شود.

در این تحقیق آمده است: میانگین ضربان قلب و احتمال لخته شدن خون به صورت مشترک در حین نماز بین۲۰الی ۳۰درصد کاهش می‏یابد و همچنین پوست بدن مقاومت بیشتری پیدا می‏کند

همچنین در عکس‏هایی که از مغز در هنگام نماز گرفته شده است، فعالیت مغز نمازگزار به صورت قابل توجهی در مقایسه با حالت‏های عادی افزایش پیدا می‏کند و نورون‏های عصبی به صورت نورانی در اشعه‏های دریافتی از مغز به نمایش در می‏آید.

روزنامه “واشنگتن‏پست” در این رابطه نوشت: این تحقیقات علمی اسرار نهان مغز انسان را روشن می‏کند. روزنامه “ساینس” نیز در شماره گذشته خود با تقدیر از اینگونه تحقیقات بر رابطه قطعی دین و علم تاکید کرد.


در باب زنده ماندن و دلتنگی

امروز صبح دلم یه جوری بود ... 

بارون داشت نم نم می بارید ، با دوستم محمد راه افتادیم به طرف آقا امام . بالای کوه خیلی خلوت بود وضو گرفتم نماز غذای صبحمو خوندم و راه افتادیم به طرف پایین که توی یکی از پیچ های خطرناک جاده پیچید و من نپیچیدم و ماشین سر خورد و سر خورد رفت لبه ی پرتگاه ایستاد  .

 

 پ ن : من هنوز زنده ام  

پ ن 2 : الانم دلم واسه دوست جون تنگ شده بود هم میخواستم جریانو واسش تعریف کنم بهش زنگیدم گفت نمیشه صحبت کنم باهات ،سر کلاسم  

دانشگاه آزاد 1 _فرمایش استاد

امروز از ساعت 1 تا 4 بعدازظهر کلاس داشتم ، استاد مربوطه بر حسب اتفاق مدیرگروه کامپیوتر هم هست ایشون بعد از اینکه تعداد دانشجویان رو (حدود 50 راس) مشاهده کردند فرمودند که :  

خب . . . انگار تعداد زیاده بهتره که 2 گروه بشین !  

بعضی از دوستان که انگار فقط همین ساعت رو در هفته وقت خالی داشتند با بغض گلایه کردند که : استاد پس ساعتش چی ؟ کی میخواید بزارید کلاسو ؟  

ایشون فرمودند : خب وقتی گروه رو نصف میکنیم ساعت کلاس رو هم نصف می کنیم دیگه !!!!!! 

 

پ ن : اینجا دیگه کجاست !!!! شنیده بودیم دانشگاه آزاد اما اینطوری  ؟؟!! 

پ ن 2 : کلی خندیدم

اولین پست / آزمایشی

هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه  

    ای ترس تنهایی من !   

اینجا چراغی روشنه ...    

      من ماه می بینم هنوز ؛ این کورسوی روشن و  

                         انقدر سوسو میزنم / شاید یه شب دیدی منو