Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

 

 

بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل !


با دلت ، دل حکم کن !


حکمِ دل :


هر که دل دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ...


... ... دل که رویِ دل بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .


این دلِ من !


رو بکن حالا دلت را !


دل نداری ؟!


بُر بزن اندیشه ات را ...


حکم لازم ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لاز
م