دست نوشته هایم را بدون دست هم می توان نوشت اما بدون تو ...
باید اسم اینجا رو اگه بخوام نیگهش دارم عوض کنم ؛ مثلا بزارم " نوشته های یک ترسو" ، یا مثلا "نوشته های یک ..." یا آشغالهای یک نفر" ؛ یک ؟ اصلا کی گفت من یک ام ؟ نیستم !
از اولش هم نبودم ، کسی که از ترس از دست دادن میترسه دوست داشته باشه هیچی نیست . هیچی !
کسی که انقدری خدای خودشو قبول نداره (زبونی داره اما توی عمل نشون داد که نداره) انقدری خداشو قبول نداره که ازش کمک بخواد ،انقدری که بهش توکل کنه بگه خدایا درسته مشکل زیاد سر راهمون اما خودت کارمو درست کن ، خدا من قدم بر می دارم باقیش با خودت ... همینقدر ! میشه "یک" باشه ؟ نه هیچی نیست
اسم اینجا رو اگه بخوام نیگهش دارم بهتر بزارم " نوشته های هیچکس" یا مثلا "هیچیکس اینجا نیست " یا هر کوفت دیگه ...
اصلا باید گذاش آشغالدونی ، چون نه این دل ما دل نه نوشته هامون دل نوشته ...
دل ما که دل نیست ...
وقتی توی لحظه هام تو رو کم میارم به دلم هزار و یک غم میارم
توی چشمات خودمو گم میکنم آسمون دلمو نم میکنم
پر بارون میشم از دیدن تو پر آرزو واسه چیدن تو
گرچه داشتنت برام خیالیه ، بی تو اما زندگیم چه خالیه