مرد بلند قامت عریض سینه ی خوش چهره ی سیه مو، از پشت بوته ها نگاه نافذش را قاچاقی دوخته بود به پس_تان های درشت و پوست سپید بی نقص دختری که توی رودخانه شنا می کرد، که با تماس دستی روی شانه اش چند متری از جا پرید.
پیر لباده پوش سپید موی، با صدایی بم و آرام گفت: "بیا برویم فرهاد. شیرین بفهمد ندیمه هایش را دید می زنی، کو_نت می گذارد."