Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

در باب زنده ماندن و دلتنگی

امروز صبح دلم یه جوری بود ... 

بارون داشت نم نم می بارید ، با دوستم محمد راه افتادیم به طرف آقا امام . بالای کوه خیلی خلوت بود وضو گرفتم نماز غذای صبحمو خوندم و راه افتادیم به طرف پایین که توی یکی از پیچ های خطرناک جاده پیچید و من نپیچیدم و ماشین سر خورد و سر خورد رفت لبه ی پرتگاه ایستاد  .

 

 پ ن : من هنوز زنده ام  

پ ن 2 : الانم دلم واسه دوست جون تنگ شده بود هم میخواستم جریانو واسش تعریف کنم بهش زنگیدم گفت نمیشه صحبت کنم باهات ،سر کلاسم  

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد